مطالعه ادبیات کلاسیک مثل آموختن الفبای دنیای ادبی است
به گزارش تفطن، سرویس کودک و نوجوان خبرنگاران (ایبنا)، رهبر گرگ ها اثر الکساندر دوما با ترجمه نازنین عرب از مجموعه کلاسیک های خواندنی برای گروه سنی بالاتر از 16 سال است که از سوی انتشارات پیدایش منتشر شده است.
این کتاب افسانه ای به قلم الکساندر دومای پدر، خالق اثر جاودانه سه تفنگدار، داستانی دارد درباره جادو و جادوگری، گرگ و شکار و شکارچی، جنگل هایی انبوه و تاریک، یک مرد عاشق ولی طمع کار و شیطانی که شخصا به زمین آمده تا مأموریتی را به اتمام برساند و برای این مأموریت چه طعمه ای بهتر از مردی که باور کند پایه های خوشبختی خویش را می توان بر ویرانه های بدبختی دیگران بنا نهاد.
رمان کلاسیک رهبر گرگ ها تنها رمان وحشت و گوتیک الکساندر دوما و از اولین رمان های شناخته شده با مضمون گرگینه است. همان طور که پیش تر هم گفتیم ترجمه این کتاب را نازنین عرب انجام داده است. با عرب درباره ترجمه این رمان و درون مایه آن صحبت نموده ایم؛ او می گوید هیچ گربه ای برای رضای خدا، موش نمی گیرد. حال باید در ادامه، این گفت وگو را خواند تا دید چرا چنین نظری دارد:
- ترجمه رهبر گرگ ها انتخاب خودتان بود یا از سوی انتشارات به شما پیشنهاد شد؟
ترجمه این کتاب از طرف انتشارات پیدایش به من پیشنهاد شد. من تا به حال از الکساندر دوما ترجمه ای کار ننموده بودم و مشتاق شدم این ترجمه را انجام بدهم.
- به نظر شما چه لزومی دارد که نوجوانان ادبیات کلاسیک بخوانند؟
در دنیای امروز علی رغم تمام آثار ادبی فاخری که به علاقه مندان معرفی می گردد و من به هیچ وجه منکر ویژگی های ستودنی بسیاری از این آثار نیستم؛ به زحمت اثری ادبی پیدا می گردد که از لحاظ فرم و محتوا با آثار بزرگ کلاسیک ادبیات دنیا برابری کند.
مطالعه و آشنایی با ادبیات کلاسیک می تواند مثل الفبا و لزوم یادگیری آن تلقی گردد. چطور برای دانش اندوزی باید از آموختن الفبا آغاز کرد؛ برای آشنایی با رمان و رمان نویسی و برای کشف دنیای ادبیات نیز ضروری است تا حدی با ادبیات کلاسیک آشنا بود. مقصودم از تا حدی این است که طبیعتا خواندن این آثار ساده نیست و باید با آثار در دسترس و در سطح دنیای کودک و نوجوان آغاز کرد. فکر می کنم کتاب رهبر گرگ ها یکی از همین آثار کلاسیکی است که برای نوجوان ها مناسب است.
- نظر شما درباره مجموعه کلاسیک های خواندنی نشر پیدایش چیست؟
ضروری است در اینجا بگویم که از همکاری با نشر پیدایش خیلی خوشحالم؛ چرا که نظم بالایی دارند و کارآیی بی نظیری در مجموعه هست که مترجم را آسوده خاطر می نماید. همه چیز طبق نظم و ترتیب پیش می رود و اگر بی نظمی هم رخ دهد حتما از طرف من مترجم اتفاق افتاده است!
خب با این اوصاف و براساس این نظم و بینشی که در مجموعه وجود دارد، حتما احتیاج مطالعه ادبیات کلاسیک برای نوجوانان شناسایی، برنامه ریزی و اجرا شده است؛ درنهایت می بینیم که با پیروزیت و استقبال هم روبه رو شده است.
- از نگاه الکساندر دوما، شخصیت تیبو چگونه است؟
الکساندر دوما در این کتاب داستان زندگی مرد ساده ای به نام تیبو را روایت می نماید؛ تیبو که همه چیز دارد تا از زندگی اش راضی باشد و حتی می تواند در سایه تلاش و تلاش، به آینده اش خیلی امیدوار باشد؛ ولی علاوه بر این خوبی ها، میزان تمام آدم ها کمی هم بدی در وجودش دارد. اتفاقی که برای تیبو می افتد این است که در معرض شرایطی قرار می گیرد که این ظرفیت بدی وجودش فرصت ظهور پیدا می نماید.
چرا فرصت ظهور پیدا می نماید؟ به این دلیل که نقطه ضعف بزرگ تیبو حسادت است و اینکه به خوشبختی و دارایی دیگران چشم دارد؛ همین که می بیند می تواند دارایی دیگری را برای خودش بخواهد، سریع خودش را به دام می اندازد. دست آخر هم همه چیزش را از دست می دهد و همان چیزهایی که به چشمش نمی آمدند برایش آرزوی محال می شوند. از بین چیزهایی که از دست می دهد شاید بدترین قسمت، از دست دادن عشق باشد.
- آیا داستان رهبر گرگ ها را یک تراژدی می دانید؟
به طور خلاصه، خواننده در این رمان از ماجراهای ناگوار تیبو لذت می برد؛ درواقع به حماقت هایش می خندد. همه انتخاب های تیبو یکی فاجعه بارتر از دیگری به نظر می رسند و ما صریحا می خندیم در حالی که همچنان منتظر تراژدی بزرگ داستان هستیم. علاوه بر این، گیرایی قلم داستان نویسی نویسنده، تأملات نه چندان جالبی درباره عشق، میل و تنهایی هم در داستان وجود دارد.
- درون مایه فرعی کتاب چیست؟
در این کتاب می گردد بسیاری از احکام زندگی، نکات اخلاقی و حتی بعضی از احکام کتاب های مقدس را استخراج کرد: اینکه حسادت بد است، زیاده خواهی همین طور، عصبانیت حتی از این ها هم بدتر است. اینکه به اموال دیگران نباید طمع داشت. به خانواده دیگری باید احترام گذاشت. بعلاوه همان طور که در ضرب المثل ها هم می گویند: هیچ گربه ای برای رضای خدا، موش نمی گیره. یعنی شیطان بی جهت و بدون اینکه به منافع خودش نظری داشته باشد، با هیچ کس معامله ای نمی نماید. اینکه آدم ها باید به عهدی که می بندند، وفادار باشند و نباید جان دیگری را گرفت؛ یعنی نباید دستی به خون آلوده گردد. در نهایت این نکته را باید گفت که انتقام، فقط بدبختی های ما را بیشتر می نماید.
- از درون مایه های فرعی این کتاب و بدی های تیبو گفتید؛ اما به نظر شما بدترین قسمت شخصیت تیبو چیست؟
بدترین قسمت شخصیت تیبو این است که او هرگز متوجه نمی شد خودش مسئول بدبختی هایش است! در حالی که خودش، به راحتیِ یک پیراهن عوض کردن، نظرش را تغییر می دهد؛ مثلا یک زن را فراموش می نماید چون از نظر او به میزان کافی ثروتمند نیست؛ اما از ازدواج همان زنی که رها نموده، عصبانی می گردد و درواقع همواره بهانه خوبی برای رفتار نادرستش دارد. از آنجایی که همواره دیگران را مقصر می داند، خودش برای آنها مجازات مشخص می نماید و آنها را مستحق مجازات می داند. با دسته گرگ هایش به هرکسی که می خواهد، حمله می نماید.
- به نظر شما چرا نویسنده عنوان رهبر گرگ ها را برای این کتاب انتخاب نموده است؟
جایی خواندم که استفاده از گرگ ها برای انتقام و انجام شرارت، افزودن بر ترس قدیمی از گرگ ها، بلعندگان انسان هاست و تبلیغ خوبی برای این موجودات بیچاره نیست. می خواهم بگویم این صحبت را قبول دارم؛ ولی بپذیریم که مثلا اگر از خرگوش ها به جای گرگ ها استفاده می شد، چنین تأثیری نداشت. مقصودم این است که تک تک نشانه ها و عناصر داستان با ظرافت انتخاب و پردازش شده تا هم ما در فضای فانتزی داستان بمانیم و هم درس های اخلاقی، یک به یک برای خواننده مرور گردد.
حالا بعد از این همه فرازونشیب سؤال اساسی شاید این باشد که آیا تیبو در به دست آوردن رستگاری پیروز خواهد شد؟ من پاسخ به این سوال را بر عهده خواننده ها می گذارم.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران