مطالعه به نوعی مراقبه می ماند

به گزارش تفطن، به گزارش خبرنگاران به نقل از پن- برناردین اواریستو برای نگارش هشتمین رمانش دختر، زن و دیگری پیروز شد جایزه بوکر 2019 را به طور مشترک با مارگارت اتوود برنده گردد و نام خود را به عنوان اولین سیاه پوست برنده این جایزه در جهان مطرح کند. سایت پن که سری مصاحبه هایی را با نویسندگان ترتیب می دهد این بار به سراغ این نویسنده بریتانیایی رفته که رویدادهای کتابی اش همانند بسیای از نویسندگان دیگر که قرار بود در فصل بهار برگزار شوند تحت تاثیر کرونا قرار گرفته و لغو شده اند. اواریستو در این مصاحبه درباره فرایند نگارش رمان دختر، زن و دیگری و آن چه را که ادبیات در بحران امروز می تواند برای ما به ارمغان آورد صحبت نموده که در ادامه می خوانیم.

مطالعه به نوعی مراقبه می ماند

از بسیاری از نویسندگان شنیده ایم که کار و تمرکز کردن در این روزها برایشان دشوارتر از هر زمان دیگری شده است. آیا برای شما نیز همین طور است؟

من همواره کارها زیادی برای انجام دادن دارم. مادر 86 ساله ای دارم که وظیفه دارم دوبار در هفته از او مراقبت کنم. بنابراین یک هفته کامل در اختیار ندارم تا زیاد درگیر این ماجرا شوم. باید دور لندن را سفر کنم تا ببینم او چگونه است. من در غرب لندن هستم و او در جنوب شرق لندن. لندن شهر شلوغی است و باید برای مدتی طولانی و باورنکردنی در ترافیک بمانم و این حقیقتا برای من سورئال است. حالا که خیابان ها تا حدودی خالی شده اند تجربه نشستن در خانه و دانستن این که همه چیز تقریبا لغو شده است هم عجیب و سورئال است.

شما زمانی به مجله ونتی فر گفته بودید که می خواستید تا آنجا که می توانید در رمان دختر، زن و دیگری شخصیت های زن بریتانیایی سیاه پوست خلق کنید. کمی درباره فرایند نگارش این رمان بگویید؟

این کاملا از روی برنامه بود. در نهایت 12 زن عمدتا سیاه پوست خلق کردم. آغازش با یک شخصیت زن بود از والدینی اهل نیجریه که در لندن متولد و عظیم شده است. بانکدار است و خانواده اش از طبقه کارگر هستند. به آکسفورد می رود و بدیهی است که در شغل و حرفه اش هم پیروز می گردد. بعد مادرش ظاهر می گردد به وسیله روایت بچگانه او. سپس به روایت مادرش رسیدم و به او فصل جداگانه ای را اختصاص دادم. باید بگویم هر شخصیت در این کتاب بخش جداگانه خودش را دارد. داستان کوتاه البته نیست؛ یک رمان منسجم است؛ اما هر کدام بخش جداگانه خود را دارند که در نهایت با یکدیگر در هم تنیده و مرتبط اند. با کارول آغاز کردم. بامی ظاهر می گردد و در داستان کارول هم شیرلی، یکی از معلمان مدرسه کارول ظاهر می گردد و رشد تدریجی دارند. در سرانجام این 12 شخصیت را داشتم و توانستم قصه ها یی را درباره زندگی هر کدام از آن ها بگویم.

آیا این ارتباط و رشد تدریجی شخصیت ها فرایند معمول روایت داستانی شما است؟

هر کتابی منحصر به فرد است. من در نوشتن بسیار تجربه گرا هستم. هر کتابی فرم مخصوص خودش را دارد. برای بعضی کتاب ها به نسبت به بعضی دیگر احساس قوی تری از این که داستان به کجا می رود دارم. بعضی کتاب ها را که آغاز می کنم می دانم سرانجام آن چه خواهد بود اما نمی دانم چطور می خواهم به آن سرانجام برسم. این کتاب هم به طرز عجیبی تدریجی شکل گرفت و به سبک من بسیار نزدیک بود. آغاز به نوشتن می کنم و داستان در خلال فرآیند نوشتن خودش را رفته رفته نشانم می دهد. شخصیت ها یک به یک جان می گیرند و آغاز به حرف زدن با من می نمایند. خودشان می گویند که چه کاری می خواهند نمایند و کجا می خواهند بفرایند و برای من این خود جادوی نوشتن است. من نویسنده ای طرح محور نیستم؛ گرچه اگر کسی رمان زن، دختر و دیگری را بخواند خواهد گفت که مملوء از طرح های متعدد است؛ اما در واقع این یک رمان شخصیت محور است و شخصیت ها آن را پیش می برند و این همان چیزی است که من واقعا به آن علاقه مندم و مسئله این است که من به عنوان نویسنده باید بدانم چطور به آن ها زندگی ببخشم و برای خوانندگان جذاب کنم.

این روزها بسیاری از مردم می گویند که به ادبیات خصوصا داستان روی آورده اند؛ زیرا می توانند از این طریق درجه ای و میزانی از ارتباط و همبستگی را احساس نمایند که حالا آن را از دست داده اند و یا احساس می نمایند اساسا فاقد آن هستند. شما چه فکر می کنید؟

فکر می کنم این همان کارکرد واقعی داستان و شعر است. یک کتاب خوب به طرز باورنکردنی جذاب است. می توانید خود را در آن گم کنید، به جای دیگری سفر کنید. مطالعه داستان عمیقا با مقوله انسانیت در ارتباط است. بنابراین فکر می کنم جالب است که ما در زمانی قرار گرفته ایم که مردم به کتاب روی آورده اند و این خیلی امیدوارنماینده است. برای من تجربه بودن در نیمه قرنطینه مختصر و ناقص است و هنوز آن قدر نتوانسته ام تا به آن مطالعه ای که می خواهم در این دوران برسم؛ اما امیدوارم در هفته های آینده این اتفاق بیفتد. برای من مطالعه به نوی مراقبه می ماند. سال ها پیش وقتی اولین لپتاب خود را خریدم که خیلی عظیم، جذاب، رنگی و با امکانات فراوان بود اولین کاری که صبح ها انجام می دادم روشن کردن آن و دیدن شبکه های مختلف اجتماعی و پرسه زدن در میان آن ها بود؛ اما یک جایی احساس کردم چیزی را در این میان از دست داده ام و آن روزی را که با خواندن یک کتاب آغاز کردم قبل از آن که به خبرها نگاه کنم و توئیتر و یا فیس بوک را چک کنم این حس را داشتم که قرار و آرامش به سوی من بازگشته؛ حالتی که به طرزی معجزه آور آرامش بخش و غنابخش بود. هیچ چیز دیگری نمی تواست آن نتیجه را بیافریند؛ فکر می کنم دست کم برای من.

شما مجبور به لغو تورهای کتابتان در پی شیوع پاندمی شدید. تاثیر این بحرام بر روی شما چگونه است و بر صنعت نشر و به طور کلی نویسندگان؟

اتفاق بی سابقه ای بود و فکر می کنم همه به نوعی در عذابند. همه در رنج هستند؛ البته به جز سوپرمارکت ها و تولیدنمایندگان لوازم بهداشتی. فقط امیدوارم از این معرکه زنده بیرون بیاییم. اما بگذارید جور دیگری نیز به آن نگاه کنیم. من آدم خوش بینی هستم و امیدوارم هر اتفاقی که برای صنعت نشر بیفتد از آن جان سالم به در ببریم و به محض این که این پاندمی از بین برود شاهد شکوفایی هرچه بیشتر این صنعت باشیم. شرایط برای نویسندگانی که در این دوره کتابشان بیرون می آید بسیار ناراحت نماینده است؛ زیرا ناگهان همه امکاناتی که برای تبلیغ کتابشان در اختیارشان بود از بین رفته اما همان طور که گفتیم مردم دارند این روزها کتاب می خوانند و حالا شاهد فروش آنلاینی هستیم که حیرت آور است و امیدوارم که مردم به خرید کتاب و حمایت از نویسندگان و صنعت نشر ادامه دهند. اما حمایت صرف مطرح نیست؛ زیرا این یک ژست بشردوستانه نیست. بلکه کشف دوباره لذت بردن از مطالعه و خواندن است.

منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران
انتشار: 2 تیر 1399 بروزرسانی: 6 مهر 1399 گردآورنده: tafatton.ir شناسه مطلب: 1266

به "مطالعه به نوعی مراقبه می ماند" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "مطالعه به نوعی مراقبه می ماند"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید