وابستگی افراطی چه عوارضی دارد؟
به گزارش تفطن، هفته نامه سلامت - یکتا فراهانی: دوست داشتن و دوست داشته شدن برای هر شخص تجربه خاصی است؛ تجربه ای که در برخی افراد به دلایل مختلف منجر به ایجاد وابستگی افراطی می گردد، به گونه ای که باعث می گردد نتوان برای ادامه رابطه و موضوعات مهم دیگر در ارتباط با مسائل تصمیم گرفت.
درواقع، افراد وابسته در روبروه با توانایی های خود با مسائل زیادی روبرو می شوند. آن ها اغلب به قابلیت های خود برای مقابله با مسائل زندگی اعتماد زیادی ندارند و بیشتر وابسته به یاری دیگران هستند و در برابر سختی های زندگی فشار روانی زیادی را تحمل می نمایند، زیرا همواره روی یاری دیگران حساب می نمایند، در غیر این صورت و اگر دیگران پاسخ مثبتی به درخواست هایشان ندهند مضطرب و آشفته می شوند.
به این ترتیب افراد بیش از حد وابسته بیشتر در معرض آسیب های روانی و جسمی ناشی از استرس قرار می گیرند.
چگونه می توان از وابستگی های افراطی و آسیب زا رهایی یافت تا به آرامش و لذت بیشتری در ارتباط با دیگران رسید؟ در این خصوص با دکتر بهزاد تریوه، متخصص روان شناسی و استاد دانشگاه مصاحبه نموده ایم.
ریشه وابستگی افراد چیست؟
به طور کلی آغاز احساس وابستگی به دوران کودکی برمی گردد و در روابط اولیه بین فردی شکل می گیرد.
دانشمندان روان شناسی مثل جان بالبی وابستگی را از دوران کودکی آنالیز نموده و دریافته اند وابستگی به چه شکلی در افراد اتفاق می افتد.
آن ها به این نتیجه رسیده اند بچه هایی که از دوران کودکی به گونه ای دلبستگی ایمن نداشته اند و از مراقبان اولیه خودشان به شکل کامل بهره مند نشده اند، ممکن است دچار وابستگی افراطی شوند.
به همین خاطر نگران هستند مبادا منبع ارزشمندی خود را از دست بدهند بنابراین به اصطلاح در طرف مقابل خود ذوب می شوند و همواره با اعتمادبه نفس پایینی با مسائل برخورد می نمایند و در تصمیم گیری های خود هم بسیار مردد هستند. به این ترتیب اغلب در حالت گنگ و مبهمی به سر می برند.
با توجه به اینکه باور این افراد این است که به تنهایی قادر به اداره کارهایشان نیستند، مدام نگران هستند نکند نتوانند از پس مسائل مختلف بربیایند.
مهر طلبی تا چه مقدار با وابستگی در ارتباط است؟
افراد وابسته در مهر ورزی و یاری گرفتن از دیگران خیلی کوشش می نمایند، انگار می خواهند همواره تایید دیگران را بگیرند و حتی کار هایی که گاهی به ضرر خودشان هم باشد، انجام می دهند.
مهر طلبی درواقع از ادبیات وابستگی نشات می گیرد و نداشتن عزت نفس لازم و مهربانی کردن برای مورد پذیرش واقع شدن بنابراین اگر کسی عزت نفس لازم را داشته باشد دیگر مهر طلب نیست، بلکه حقیقت طلب است.
توجه داشته باشیم شخص مهر طلب با فرد حقیقت طلب تفاوت می نماید؛ یعنی فرد مهر طلب، طرف مقابل هر گونه باشد، او را می پذیرد، اما فرد حقیقت طلب به خودش دروغ نمی گوید و اگر کسی نخواهد به او مهر بدهد و بعلاوه اگر متوجه گردد مورد سوء استفاده قرار گرفته به راحتی از رابطه بیرون می آید.
می توان گفت افرادی که دچار عشق منیک هستند، به نوعی به ذوب شدن در طرف مقابل می رسند، در حالی که عشق سالم به گونه ای نیست که هرچه طرف مقابل بخواهد ما ناچار به پذیرفتن آن باشیم، بلکه احتیاج ها باید به صورت برابر و مساوی باشد، به طوری که احتیاج های هر دو طرف برآورده گردد.
چرا افرادی که ادعای عشق دارند، در هر حالی طرف مقابل را دوست دارند؟
این گونه افراد عاشق هایی هستند که در واقع بیمارند، مثلا فردی که ادعا می نماید حتی می تواند جانش را به خاطر کسی که عاشقش است، بدهد نوعی رفتار مازوخیستی دارد و فکر هم می نماید در واقع اساسا تعریف عشق همین است.
این نوع عشق ورزیدن ها نوعی بیماری محسوب می گردد، در صورتی که عشق سالم در آدم های سالم عشقی است که دو نفر با وجود تمام تفاوت ها و شباهت ها سال ها کنار هم زندگی می نمایند، اما عشق در نظر عامه بیشتر به گونه ای تلقی می گردد که، چون فردی احتیاج به عشق ورزیده شدن دارد بخواهد به نوعی هم از لحاظ عاطفی باج بدهد تا عشقش را از دست ندهد.
در این گونه عشق ورزیدن ها طرف ادعا می نماید عاشق است و می خواهد دیگری هم عاشقش باشد، ولی از درون آسیب می بیند، زجر می کشد و رفتار های عجیب وغریب روانی از خود نشان می دهد.
در عشق های سالم دو طرف عاشق همدیگر هستند و همه چیز هم مطابق قاعده پیش می رود، کسی هم قربانی نمی گردد. درواقع ریشه قربانی شدن هم مهر طلبی و وابستگی است.
ریشه عشق های بیمار گونه چیست؟
ریشه این عشق ها به دوران کودکی مربوط می گردد و هنگامی که درست به ما محبت نشده است.
زمانی که والدین به بچه ها خود این پیغام را می دهند که تو به مقدار کافی خوب هستی و من در هر صورت دوستت دارم، کودک هم احساس ارزشمندی می نماید که این احساس نیز به عزت نفس تبدیل می گردد.
به این ترتیب فرد در دوران بزرگسالی خودش را به مقدار کافی خوب می داند و برای اینکه مورد پذیرش قرار بگیرد، باج افراطی نمی دهد و کوشش نمی نماید خود را بهتر از آن چیزی که هست بکند یا خود را برای کسی بزک کند، بلکه عقیده دارد همینی هستم که هستم.
البته این جدا از موضوع خودشیفتگی است و اینکه کسی غرور داشته باشد، بلکه بیشتر منظور آن است که بر خوبی ها و بدی های خودش واقف است و به خاطر اشتباهات و تفاوت هایی که با طرف مقابل دارد، خودش را به آنچه که او می خواهد تبدیل نمی نماید.
درواقع، اگر این دو نقش و هویت تلفیق نگردد می توانیم عشق سالم را تجربه کنیم، اما ریشه عشق های ناسالم به رفتار والدین با بچه هاشان مربوط می گردد؛ یعنی پدر و مادری که همواره فرزندشان را با بچه های دیگر مقایسه و به او القا می نمایند به مقدار کافی خوب نیست، باعث به وجود آمدن عقده حقارت در کودک می شوند، چون به احتیاج های واقعی او به مقدار کافی توجه نمی گردد.
به این ترتیب کودک وقتی به دوران نوجوانی می رسد، هنگام تشکیل هویت عاطفی دچار مهر طلبی می گردد، چون مهری را که قرار بوده از والدین خود طلب کند از دیگران طلب می نماید و در نتیجه بیش از مقدار به دیگران وابسته می گردد.
چرا وابستگی های ناایمن در زنان بیشتر از مردان است؟
با توجه به اینکه به دختر ها عزت نفس کمتری نسبت به پسر ها داده می گردد، وابستگی بیشتری هم پیدا می نمایند. البته به تازگی توجه بیشتری به خانم ها می گردد و در بسیاری موارد می توانند از حقوق برابر با مرد ها برخوردار شوند، اما اغلب نگرش خود زن ها هم این است که انگار برای مراقبت شدن آفریده شده اند و دنبال مردی هستند که از آن ها مراقبت کند. بعلاوه بسیاری از آن ها عزت نفس کافی برای اینکه از خودشان دفاع نمایند هم ندارند.
فراموش نکنیم با توجه به الگویی که در حال حاضر در حال گذار از آن هستیم و به ویژه در کشور خود ما، خانم ها برخی مواقع مجبور به گرفتن نقش مردانه هستند، در حالی که در زمان های دیگر باید جوابگوی احتیاج های زنانه خود باشند.
مرد ها هم به نوعی ابهام رسیده اند و نمی دانند دقیقا بهتر است نقش های سنتی پدران خود را پی بگیرند یا با توجه به دنیای مدرن عقاید خود را تغییر دهند؟
این موضوع در حال حاضر منجر به وجود آمدن ابهام در ایفای نقش زنان و مردان شده است، مثلا زن ها در جایی فکر می نمایند به هیچ مردی احتیاجمند نیستند و خودشان می توانند از پس خودشان بربیایند، اما در جایی دیگر احتیاج های غریزی و ذاتی زن مقدار وابستگی او را به مردان افزایش می دهد بنابراین دروغ هایی که در این خصوص به خود می گوییم باعث می گردد در ایفای نقش خود اسیر و دچار تعارض شویم. وقتی هم این گونه تعارضات در وجودمان می ماند به تدریج به نوعی افسردگی، اضطراب و وسواس تبدیل می گردد.
برای رها شدن از وابستگی های افراطی چه کار هایی می توان کرد؟
برای رهایی از وابستگی های افراطی نخستین گام این است که از متخصص و مشاور یاری گرفت. هر اقدام دیگری می تواند موقت و ناپایدار باشد، چون با استفاده از فکر هوشیار فقط می توان برای مدتی قضیه را تعدیل کرد، ولی برای رهایی کامل از قید و بند های وابستگی باید ریشه و دلیل واقعی مسائل را پیدا کرد. البته توجه به احساسات و توانمندی های واقعی فرد یاری زیادی به بالا بردن و افزایش عزت نفس در او می نماید.
توجه داشته باشیم افراد وابسته از دوران کودکی به این دلیل وابسته بار آمده اند که بازخورد مناسبی به آنچه خودشان و هویت شان هست، داده نشده است؛ یعنی والدین به این بچه ها عزت نفس و اعتمادبه نفس لازم را نداده و مانند آینه رفتار او را بازتاب نداده اند تا او بتواند توانمندی های خود را بشناسد و درک کند و در آینده هم خودش را خوب بشناسد و ارزیابی کند.
به این ترتیب این افراد از دوران کودکی مدام به والدین و اطرافیان خود نگاه کردند تا هر چه بیشتر مورد تایید قرار بگیرند، غافل از آنکه باید با این گونه تایید گرفتن ها مقابله نمایند.
روان شناس یا روانکاو می تواند به افراد وابسته یاری کند تا کاملا به طور مستقیم، معین و واضح با این موضوعات روبرو شوند.
افراد وابسته چطور می توانند به خودشان یاری نمایند؟
اگر خود افراد وابسته بخواهند در این زمینه به خود یاری نمایند، بهتر است بتوانند با تنهایی های خود کنار بیایند، مثلا تنهایی رستوران یا سفر بروند و بر توانمندی های فردی خود بیشتر متکی شوند. درواقع، ظرفیت تنها ماندن را در خودشان بالا ببرند. در ارتباطات خودشان هم به جای آنکه باج بدهند، رابطه را به سمت تعادل بازگردانند؛ یعنی در مقابل آنچه که می دهند، مواردی هم دریافت نمایند.
افراد وابسته باید توجه داشته باشند رابطه جولانگاه ارضای احتیاج های دوجانبه است؛ نه اینکه فقط یک نفر ارضای احتیاج های طرف مقابل را برعهده بگیرد و هیچ درخواستی هم نداشته باشد. شخص وابسته نباید برای ارضای احتیاج های خود منتظر برآورده شدن احتیاجهایش در آینده باشد، بلکه حتما باید آن ها را بیان کند و بخواهد که دیده شده و محترم شمرده گردد.
مهم ترین اقدام افراد وابسته بالا بردن عزت نفس شان است. آن ها باید توجه داشته باشند اگر هم ابتدا در ارتباطات خود با دیگران مسئله ای برایشان پیش نیاید، بعد از مدتی حتی طرف مقابل هم از رفتار ها و محبت هایشان خسته می گردد. در واقع فرد وابسته به تدریج به ابزاری برای برطرف احتیاج های همسر خود تبدیل می گردد. این موضوع هم کل رابطه را زیر سوال می برد و با مسائل زیادی روبرو می نماید.
پ
منبع: برترین ها